یکی از دوستان در نظری گفته اند:
آقای دکتر پیرامون بحث سرمایه گذاری عاطفی و استحکام زناشویی که شما نیز مطرح فرموده اید مکررا از ناحیه ی مخاطبها با اعتراضاتی از این قبیل رو به رو می شویم که :
_آخر مگر می شود در یک جلسه ی خواستگاری بیست دقیقه روبروی فلان مرد بنشینم و عاشقش بشم؟
_ مگه ممکنه مردی با بیست دقیقه دیدن یه دختر هفت پشت بیگانه بتونه یک عمر زندگیش رو باهاش عاشقانه شریک شه
_ من که تا عاشق نشم ازدواج نمی کنم
_ چرا باید خواستگاری سنتی و خشک و منطقی بریم
_ یعنی ممکنه با خواستگاری کردن عاشق شد ؟
_ مگه می شه همسر رویاییش رو آدم با یه جلسه خواسگاری و معرفی دیگران پیدا کنه؟
_مگه ممکنه یه واسطه به آدم بگه کدوم دختر یا پسر به درد یه عمر زندگی باتو می خوره ؟
_پس جوونی کردن و عشق بازی کردن چی؟
_ من دوست دارم با نامزدم مدتها دوست باشم بعد از شکوفه کردن عشق باهاش ازدواج کنم.
_ من نمی تونم تو بیست دقیقه به کسی علاقه پیدا کنم ...
--------------
حالا سوال : با توجه به شناختی که با فیزیولوژی مرد و زن دارید به نظر شما سیستم خواستگاری های سنتی مرسوم , می تونه جوابگوی نیاز عاطفی مرد و زن جوون باشه ؟ آیا از منظر فیزیولوژیکی هم حرف بعضی ریش سفیدان و گیس سفیدان رو تائید می کنین که :
×××
اول انتخاب کن , بعد عاشق شو .
×××
یا اینکه باید گفت:
×××
اول عاشق شو بعد انتخاب کن؟
×××
حالا اگر قول دوم با فیزیولوژی انسان سازگار تره , روش خواستگاریهای معرف محور عطش عشقی یک انسان رو فرو می نشونه یا نه ؟
آخه می دونید الان حتی مردم دوست دارن شغل و منزل و سفر و تفریحاتشون هم یک اتفاق سورپرایز کننده درش باشه و به تفریحات و بازیهای عادیشون هم نگاه هیجانی دارن . مردم قرن ما دوست دارن حتی اگه ماهیگیری هم می رن ماهی رو با هیجان از آب صید کنن. حتی خودم دیدم که تو راه شمال یه رستوران برای جلب مشتری بیشتر نوشته بود : ماهی را خودتان صید و میل کنید ! (شماهم دیدین؟!)مردم دوست دارن برن شکار و با یک سناریوی پر هیجان یه گنجشگ کوچیک شکار کنن و اون رو به یه عالمه گوشت قصابی ترجیح می دن. البته مقام انسان والا تر از چنین تشبیهاتیه به کسی بر نخوره ها . به هر حال می خوام بگم آیا خواستگاری درصد زیادی از هیجان انتخاب شدن و انتخاب کردن رو نمی گیره؟
اگر چنین هست . چه پیشنهادی دارید؟
-------
بعنوان کسی که پای درد دل بعضی دانشجوها بوده می پرسم. من واقعا حس کردم که بادلی پاک و پر آزرم و حیا حقیقتا قصد و غرضی ندارن بلکه می گن خب بابا ما حس و هیجان الفت گرفتن با یه غریبه رو چه جوری ایجاد کنیم تو خودمون؟
در پاسخ به سوال این دوست عزیز باید بگویم همانگونه که در مطالب قبلی نیز اشاره کرده ام هر انسانی در فکر و ذهن خود تصویری از همسر ایده ال خویش می سازد. از زمانی که میل جنسی در وجود انسان ایجاد می شود در ضمیر ناخود اگاه و ذهن همسری با همان ویژگیهایی که برای همسر اینده در نظر دارد ساخته می شود و وقتی به خواستگاری فردی می رود یا فردی به خواستگاری اش می اید او را با این همسر ذهنی خویش تطابق می دهد و هر چقدر درصد این تطابق بیشتر باشد تمایل به ازدواج با این فرد افزایش می یابد و علاقه ذهنی به علاقه ای عینی مبدل می شود. گاهی اوقات می بینیم یا می شنویم که فردی با یک نظر دیدن کسی عاشق او شده و از خود بی خود گشته است. در این شرایط این یک نظر باعث شده تا فرد گزینه مد نظر ذهنی خویش را ببیند و فردی را بیابد که از نظر ظاهری با آنچه در ذهن پرورانده تطابق دارد.
اما نکته ای که وجود دارد و در صحبتها هم هست بحث نحوه آشنایی دو نفر برای ازدواج و انتخاب یک شریک زندگی می باشد. اختلاف نظرها زیاد است ولی یک نکته که بارها بر ان تاکید داشته ام اینست که دوستی ها زمینه خوبی برای آشنایی افراد نیست.
یک دختر وپسر زمانی که با هم دوست می شوند برای هم نقش بازی می کنند و شناختی که از هم پیدا می کنند شناختی کاذب و غلط می باشد. نه دختر و نه پسر خود واقعی شان را به دیگری نشان نمی دهند و برای انکه از طرف دیگری طرد نشوند سعی می کنند تا متناسب با خواستهای او در خود تغییراتی موقت ایجاد کنند و زمانی که این دوستی به ازدواج ختم می شود افراد از نقش یا رولی که بازی می کردند فاصله می گیرند و به خود نزدیک می شوند.
در واقع نه آن مراسم سنتی و یک جلسه بیست دقیقه ای صحبت می تواند زمینه شناخت و اشنایی باشد و از سوی دیگر دوستی نیز زمینه مناسبی برای آشنایی و شناخت پیدا کردن از هم نیست. اما سوالی که هست اینکه پس چگونه می توانیم هم را بشناسیم و گزینه مناسب برای زندگی را انتخاب کنیم . در یکی از مطالب وبلاگ اشاره کردم باید در جامعه ما شرایطی فراهم شود تا دختران و پسران بتوانند در یک محیط سالم وارد فعالیتهای اجتماعی شوند و در همین فعالیتهای اجتماعی است که بهترین شناخت حاصل می شود. بعنوان مثال مکانهایی بنام فرهنگ سرا یا اندیشه سرا در محلات توسط شهرداری تاسیس شده است که در آن برخی فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی به انجام می رسد. کانونهای ادبی و شعر و قصه و ... تاسیس شده است. حضور دختران و پسران در این کانونها و فعالیتی که به انجام می رسانند باعث می شود تا بدون آنکه قصدی داشته باشند نسبت به هم و رفتارهای هم شناخت پیدا کنند. یا در دانشگاه و در فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی که دانشجویان با هم دارند مثلا انجمنهای مختلف یا کانونهای فرهنگی هنری یا ... دختر و پسر بدون آنکه رل یا نفقشی بازی کند خود واقعی خود را به دیگران می شناساند و انتخابهای درستی می تواند شکل بگیرد. اردوهای دسته جمعی و مشارکتی که افراد در این اردوها دارند و رفتارهایی که بروز می دهند یکی دیگر از راههای شناخت است.
در واقع باید در جامعه زمینه مشارکت اجتماعی سالم افراد فراهم شود تا در این مشارکتها دختران و پسران با دیدن رفتارهای هم به انتخاب درست برسند. در این شرایط دختر و پسر به خاطر شناختی که از هم دارند علاقه و عشق نیز نسبت به هم پیدا می کنند. نه با هم غریبه اند که همدیگر را نشناسند و نه با هم دوستند که برای هم نقش یا رل بازی کنند. لذا شناخت بهتری از هم دارند.
در مراجعات متعدد جهت مشاوره در زمینه مشکلات زناشویی دیده ام بسیاری از دختران و پسرانی را که شاید 3 یا 4 سال با هم دوست بوده اند و بعد ازدواج کرده اند و در آن سه یا چهار سال دوستی هم با هم هیچ مشکلی نداشته اند ولی بعد از ازدواج مشکلات فراوانی داشته اند. یا بوده اند کسانی که صرف معرفی توسط یک اشنا با هم ازدواج کرده اند و بعد از ازدواج به مشکل برخورده اند. در بحث با این افراد به این نتیجه رسیده ام که هم شناخت اشتباهی از هم داشته اند و هم ملاکهای انتخابشان بر مبناهای غلطی بوده است و بعد از ازدواج بسیاری از مسایل بوجود آمده که تا حدی قابل تحمل و بعد از ان دیگر قابل تحمل نبوده است. در باب راه شناخت که صحبت کردم اما چه ملاکهایی را در زندگی مد نظر داشته باشیم تا زندگی بهتر و کم دغدغه تری را داشته باشیم.
برخی از مهمترین مشکلات عدم تشابه در حوزه های اعتقادی ، فرهنگی و اقتصادی بوده است. نکته ای که شاید به آن توجه نشود و گفته شود عشق حلال آن است. هر چقدر اعتقادات مذهبی و دینی دو نفر به هم نزدیک باشد در زندگی موفق ترند. باید به این مساله به عنوان یک مساله مهم توجه کرد. پسری که به مسایل مذهبی اعتقاد ندارد نمی تواند با زنی که به این مسایل اعتقاد دارد زندگی خوبی داشته باشد. بالعکس نیز هست مردی که اعتقادات مذهبی دارد نمی تواند با زنی که اعتقادات مذهبی ندارد زندگی خوبی داشته باشد. در باب مذهب جاهایی هست که فرد بعنوان اصول مذهبی به آن اعتقاد دارد و بر این باور یا عقیده پافشاری هم دارد و اگر طرف مقابل به آن پایبند نباشد یا کوچکترین بی حرمتی داشته باشد برای طرف دیگر قابل قبول نیست و باعث تیرگی روابط طرفین می شود. لذا بعنوان مهمترین ملاک مسایل مذهبی باید مورد توجه قرار گیرد و طرفین با بیان اصول اعتقادی خود و باورهای مهم مذهبی برای هم باید شناخت درستی از باورهای مذهبی هم داشته باشند و در صورتی با هم ازدواج کنند که یا بتوانند به باورهای طرف مقابل احترام بگذارند یا به آن باورها اعتقاد داشته باشند. بارها دیده ام کسی مذهبی است و همسری مذهبی دارد ولی در برخی مسایل مشکل دارند لذا باید باورهای مذهبی هم موشکافی شود تا دو نفر شناخت درستی داشته باشند. یا حتی افرادی که اعتقادات مذهبی ندارند نیز باید حد و حدود اعتقادی خود را مشخص کنند تا به مشکل بر نخورند.
مساله مهم دیگر بحث اقتصادی است. دو نفری که در شرایط اقتصادی یکسانی بزرگ شده باشند همدیگر را بهتر درک می کنند تا کسانی که در طبقات مختلف اقتصادی هستند. دختر یک خانواده پولدار که همه گونه امکانات برای او فراهم بوده است در خانه مردی که درامد پایینی دارد نمی تواند راحت باشد و به مرور دچار مشکلات خواهند شد. متاسفانه زمانی که عشقی کور شکل می گیرد بسیاری از افراد می گویند اینها که مهم نیست ما می توانیم زندگی خوبی با هم داشته باشیم و عشق مهم است ولی در زندگی دیگر با عشق نمی توان مسایل را پیش برد و واقعیت هاست که پدیدار می گردد و به تدریج مسایل شروع می شود. لذا تشابه وضعیت اقتصادی دو نفر بسیار مهم است.
نکته سوم اداب و سنن فرهنگی و اجتماعی دو نفری است که با هم می خواهند زندگی کنند. هر چقدر تشابهات فرهنگی دو نفر بیشتر باشد زندگی بهتری خواهند داشت و مسایل کمتری بعنوان مسایل اختلافی بین ایشان ایجاد خواهد شد. البته ممکن است دو نفر تشابه فرهنگی نداشته باشند ولی بتوانند به آداب و رسوم طرف مقابل احترام بگذارند و برایشان قابل تحمل باشد مهم اینست که این شباهت یا قابل احترام بودن قبل از ازدواج مشخص شود.
دو نفر که قصد ازدواج با هم را دارند اگر در سه زمینه بالا به توافق برسند و مشکلی در این سه زمینه احساس نکنند می توانند زندگی خوبی را آغاز کنند و در سایه آن سایر مسایل زندگی خویش را حل کنند ولی اگر در این سه زمینه مهم اختلافات ریشه ای باشد سایر مسایل نیز مزید بر علت شده و مشکلات لا ینحلی ایجاد می نماید.
همانگونه که اشاره شد برای شناخت درست مشارکت در فعالیتهای اجتماعی لازم است و وقتی دو نفر به این شناخت از هم رسیدن و همدیگر را برای ازدواج برگزیدند خانواده ها برای احترام به سنتها وارد می شوند و این انتخاب با مشارکت خانواده ها کامل می شود. نقش خانواده ها بیشتر در راهنمایی دو نفر برای انتخاب ملاکهای درست برای ازدواج خود را نشان خواهد داد و نقشی است حمایتی و نه اجباری.
به امید آنکه شرایط مناسبی در جامعه فراهم شود تا افراد با شناخت درست و انتخابی درست با ملاکهای صحیح زندگی سرشار از لذتی برای خود درست کنند.
No comments:
Post a Comment