ذهنش پر بود از هرزگی
فکرش در گرو شهوتش بود
از خود بی خود می شد ...
وقتی دختری را میدید
تمام دیدن، مذهبش و نیازش
بین پاهایش خلاصه میشد
وقتی زبانش روی بدنت هرز میرفت
باورش داشتی ...
خریت از خودت بود
خودت را خرج کسی کردی که :
مغزش را با آلتش معامله کرده بود
No comments:
Post a Comment